سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و مردى از او خواست تا ایمان را به وى بشناساند ، فرمود : ] چون فردا شود نزد من بیا ، تا در جمع مردمان تو را پاسخ گویم ، تا اگر گفته مرا فراموش کردى دیگرى آن را به خاطر سپارد که گفتار چون شکار رمنده است یکى را به دست شود و یکى را از دست برود . [ و پاسخ امام را از این پیش آوردیم و آن سخن اوست که ایمان بر چهار شعبه است . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :0
کل بازدید :15527
تعداد کل یاداشته ها : 40
103/9/10
3:36 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
رضا....[21]
عشق است.......

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
آموزش تست زدن کنکور

یه روز خوب میاد میدونم.

رضا پسری نیست که به خاطرش...... .

 

 

 

 بی خیال بابا....

 


عشق است. reza goodboy

 

 

 

بلبلبلو

 

اگه گلی رودوست داری بعدمدتی میبینی که توباغچه یه دیگه ای روئیده با نم نم اشک بگی گلم باغچه نومبارک *تقدیم به گلی که خوشک میشه ولی توباغچه دیگری نمیرویه* 

 

 دنیا----->

 

<-----تو

 

فهمیدی یعنی چی؟ یعنی همه دنیا یه طرف توهم یه طرف.

 

 

همیشه سعی کن دوستدارکسی بهتر ازخودت باشی تاباتو زندگی کنه نه بازی... 

 

 

  ماآدم هاهمیشه صداهای بلندمیشنویم*پررنگ هارو میبینیم وکارهای سخت دوست داریم! غافل از اینکه خوبها آسون میان *بیرنگ میمونن و بیصدامیرن.

 

 

 

 


  
  

میخام به یکی خودش

 

   میدونه کیه بگم با همه

 

  نامهربونیهات بازم میگم

 

         دوست دارمبووووس

 

       

 

      از عشق:دلم شکست

 

 

 

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم


ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت

پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه که نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

 

نظره تو چیه؟...گل تقدیم شما


  
  

 زگواره تاگور بی خیال...مؤدب

 

 خدایا چرا خوبان...؟یعنی چی؟

 

 خدایا محتاج نامردانم نگردان... جالب بود


  
  

 


دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت



ای دختر بهار حسد می برم به تو



عطر و گل و ترانه و سرمستی ترا



با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو



 



 بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای



با ناز می گشود دو چشمان بسته را



می شست کاکلی به لب آب نقره فام



آن بال های نازک زیبای خسته را



 



 خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش



بر چهر روز روشنی دلکشی دوید



موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او



رازی سرود و موج بنرمی از او رمید



 



 خندید باغبان که سرانجام شد بهار



دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم



دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار



ای بس بهارها که بهاری نداشتم



 



 خورشید تشنه کام در آنسوی آسمان



گوئی میان مجمری از خون نشسته بود



می رفت روز و خیره در اندیشه ئی غریب



دختر کنار پنجره محزون نشسته بودشرمنده

  
  

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد.

جمعیت زیاد جمع شدند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده‌اند. مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت.

 

ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست. مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با قدرت تمام می‌تپید اما پر از زخم بود. قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تکه‌هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین  گوشه‌هایی دندانه دندانه درآن دیده می‌شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه‌ای آن را پرنکرده بود، مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود می‌گفتند که چطور او ادعا می‌کند که زیباترین قلب را دارد؟

 

مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت تو حتماً شوخی می‌کنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه کن؛ قلب تو فقط مشتی رخم و بریدگی و خراش است .

 

پیر مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر می‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی‌کنم. هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده‌ام،  من بخشی از قلبم را جدا کرده‌ام و به او بخشیده‌ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه‌ی بخشیده شده قرار داده‌ام؛ اما چون این دو عین هم نبوده‌اند گوشه‌هایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند؛ چرا که یاد‌آور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها  بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده‌ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآور هستند اما یاد‌آور عشقی هستند که داشته‌ام. امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه‌ای که من در انتظارش بوده‌ام پرکنند، پس حالا می‌بینی که زیبایی واقعی چیست؟

 

مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالی که اشک از گونه‌هایش سرازیر می‌شد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم کرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشه‌ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت .

 

مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود...دوست داشتن

 


  
  
   1   2      >