سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه یکی از شما از چیزی که نمی داند، پرسیده شود، از گفتن «نمی دانم»خجالت نکشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :19
بازدید دیروز :61
کل بازدید :15969
تعداد کل یاداشته ها : 40
04/2/25
5:52 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
رضا....[21]
عشق است.......

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
آموزش تست زدن کنکور

 


دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت



ای دختر بهار حسد می برم به تو



عطر و گل و ترانه و سرمستی ترا



با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو



 



 بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای



با ناز می گشود دو چشمان بسته را



می شست کاکلی به لب آب نقره فام



آن بال های نازک زیبای خسته را



 



 خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش



بر چهر روز روشنی دلکشی دوید



موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او



رازی سرود و موج بنرمی از او رمید



 



 خندید باغبان که سرانجام شد بهار



دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم



دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار



ای بس بهارها که بهاری نداشتم



 



 خورشید تشنه کام در آنسوی آسمان



گوئی میان مجمری از خون نشسته بود



می رفت روز و خیره در اندیشه ئی غریب



دختر کنار پنجره محزون نشسته بودشرمنده